۲۶
تیر
دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد
دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود
امن یجیب ورد لبان زینبت بود
دیشب ملائک هم گریبان می دریدند
فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند
عبدم ولـی عبـد گنهکار
هم روسیاهم هم گرفتار
معبود من ای حیّ دادار
من بنـدۀ عاصی، تو غفار الغوث خلّصنا من النّار
سیل چشمانم باز از فراقت جاریست..خسته ام باز بیا جمعه ها تکراریست
در پی قافیه ها چه پریشان ماندم..قافیه در شعرم با حضورت جاریست
به هوایت آقا بغض کرده شعرم..آسمانش انگار نم نمک بارانیست
دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست..نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست
در فراغت آقا چشم در راهم من..گر چه این جمعه همان جمعه ی تکراریست