ایمانم نسوخته است...
يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ
نه.....او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت :
"خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ،
تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد!
- ۹۴/۰۲/۲۰